بلاقا گؤره



ما قصد توهين يا جسارت به محضر عالي هم وطنان ارمني ميهن دوست نداريم. ولي برخي جسارت ها و توهين هاي داشناكسيون فاشيسم بايد به اطلاع مردم رسانده شود تا خداي نكرده در آينده اتفاقاتي نظير فاجعه اورميه و خوجالي پيش نيايد.ما مطمئن هستيم ارامنه منصف وآگاه
هموطن ما از اقدامات و جنايات ضد بشري ارامنه داشناك و فاشيست هيچگاه حمايت نمي نمايند.

--------------------
سخناني از بزرگان
● هايديگر :
\" اگر زبان ملّتي از بين برود آن ملّت هم از صحنه هستي خارج شده است.\"

● ميلان كوندرا :
\" نخستين گام براي از ميان برداشتن يك ملت، پاك كردن حافظه آن است. بايد كتابهايش را، فرهنگش را، زبانش را از ميان برد. بايد كسي را واداشت كه كتابهاي تازه اي بنويسد ، فرهنگ جديدي را جعل كند و بسازد، تاريخ و زبان جديدي را اختراع كند ، كوتاه زماني بعد ملت آنچه هست و آنچه بوده را فراموش مي كند. دنياي اطراف همه چيز را با سرعت بيشتري فراموش مي كند.\"

● ماهاتما گاندي :
\" كسي كه زبان و ادبياتش را نخوانده باشد، تاريخش را نخواهد دانست و آن كس كه تاريخش را نداند آينده اي ندارد.\"

● پروفسور حسابي :
\" نه سبزم نه قرمز ، زبان مادري ام را ياد بگيرم، برايم كافيست.\"

● مثل فرانسوي :
\" كسي كه زبان مادريش را نميداند (ياد نگرفته) وحشي است.\"

● فرانتس فانون :
\" استعمار براي تسلط بر اقوام تحت ستم خود قلبهاي آنان را تحريف و آنان را نابود ميكند.\"

● ابن خلدون :
\"وقتي ملت بزرگي اسير ملتي كوچكتر از خود ميشود، خود را فراموش ميكند.\"

بؤلوم لر
     

ایران تورک : فرهنگ و تاریخ تورکان جهان

سایغاج
rss feed
تهران هاراي: نسلكشي و جنايت توسط ارامنه يا تركان،كدام يك؟
بررسي نسلكشي و جنايت - ارامنه يا تركان ؟
آنا یارپاق       ایلگی      
تعداد بازدیداین مطلب: 0
جنايات ارامنه در آذربايجان قسمت 2

همه در سينه حفظ كرده ليكن در موقع عمل كردن دست قضا چشمها را بر بسته و به مضمون آن عملنمينماييم و اين نيست مگر به مخالفت قلم تقدير با تدبير.

2ـ حمايت روسها از ارامنه باري حضرات [ارامنه ] با اين حالت همي بودند.[139 الف ] چنانچه ده سر حيوان مثلايا ده سگ نرينه پشت سر يك ماده سگي ميدوند و بر ايشان بحثي و باسي نيست مي گويند بايد نوع انسانهم همينطور بوده باشد. صالداتهاي روس كه در ايران بودند كم كم بناي فساد كاري ميگذاشتند چندان كه درميان بازار بزرگ خوي صالدات نانجيب عيال صاحب منصب را در بغل كشيده و هر چند خواست از دست آن نانجيبرها شود ممكن نشد. چندان كه در ميان ملاء عام زن را بي عصمت نموده و پردة ناموسش را درميان هزاران نفررهگذر آشكارا بدريد.باري پس از آنكه قشون روس كه در ايران به صاخلوي آورده بودند بناي نافرماني بالشويكيگذاشته از رشت و قزوين و زنجان و اردبيل و سلطان آباد كرمانشاه و غير اينها متصل خبر ميرسيد كه بازارها راغارت كرده و ميسوزانند تا آنگاه كه نوبت به خوي برسيد و جمعي از همان شورشيان به جانب خوي [139ب]‌ بيامدند0 قريب بيست روز قبل از وقوع قضية، برادُن نام قونسول روس به حاجي نظم السلطنة افشاركه در آنتاريخ حكومت خوي را داشت در محفل حضور حقير از [طريق] كاتب و منشي خودشان محرمانه پيغام داده بودند،كه من در عالم دوستي و صداقت خيلي محرمانه به شما اطلاع ميدهم، ‌آگاه باشيد كه يك بولق جديد قوشونچند روزه به خوي خواهند آمد0 آنها بالشويك هستند و دكاكين را غارت كرده و خواهند سوخت، شما به اهالياخبار بدهيد به قدرالمقدور اشياء و دكاكين را يا به خانهها و يا به كاروانسراها تحويل بدهند و خيلي مختصر كالا دردكاكين اشيايي بگذراند تا تمامي اموال ايشان تاراج نرود. آقاي حكمران همان شبانه به وكلاي اصناف و تجاراخبار بدادند0 بعضي به همين اخبار عمل كرده، ‌اكثراً مال را به خانهها كشيده ولي برخي با همه اين تفصيلبدبختانه از تاخير افتادن اين قضيه جسارت پيدا كرده، ‌محض طمع، [جنسها را ] مجدداً از خانهها و كاروانسراهاكشيده به دكان ميبرند همانا حق خواسته بود كه بر آنها خسارتي وارد آيد. «اذا جاء القدرعمي البصر» فرمودهاند. در بيستم شهر صفر شب اربعين، اولاً روسها در بازار چند تير گلوله انداخته و به اين بهانه به چهارسو و بازار سراسر قراول گماشته،‌ صاحبان دكاكين را نيز از بازار راسته بيرون مينمايند. مردم به خيال اينكه بهراستي به جهت محافظت راسته بازار قراولها گماشته اند در كمال اطمينان دكانها را بسته به منازل خود ميآيند0 آن گاه از اول شب قفلهاي دكاكين را يك به يك شكسته آنچه را كه ممكن داشتند از پول نقد و اموال نفيسه ازفاسونيا ومادام وماهوت و غيره توپ كشيده، و در بغل ميبردند و آنچه را كه نميبردند در ميان چهار سوميريخته، ‌ميگفتند: برادران بياييد [140 الف] ببريد پس مسلمانها هم دامن همت و مردانگي را بر كمر زده بابرادران روس شان دست بدست داده اموال مردم را در آن انقلاب بركتف و بغل گرفته ميكشيدند چند آنكه از آنهمه بازار يك دكان ناشكسته سلامت باقي نگذاشتند0 بر اين هم اكتفا نكرده بنزين را كه جوهر نفت است باآلت مخصوص به هر طرف بازار پاشيده بعد از آن يك گلوله به جايي ميزدند از همانجا آتش ميگرفت. و اينجماعت نانجيب در ممالك خود، روسيه هم به همين قرار عمل كرده تمامي مغازهها و دكانها را غارت كرده وبسوختند0 و در اين موقع انقلابات و فتنه روسيه، قشون بالشويك بر سر بادكوبه هجوم كرده و بعد از جنگ وجوشي برمسلمانان آن صفحه مستولي شده، چندين هزار مسلمانان را بر خاك هلاك ريختند و بعد از آنهاجماعت ارامنه نيز استيلا يافته و كردند آنچه را كه در تاريخها نشان داده نشده است0 ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌

شخصي ايراني در همان فتنه در بادكوبه بوده و پاي شكسته و پريشان حال خود را به خوي برسانيد0 وي حكايتميكرد: كه ما قريب سيصدنفر ايراني در كاروانسرايي منزل داشتيم كه جمع كثيري از ارامنه بر سر وقت ماريخته و ما را لخت كرده، ‌هر چه داشتيم از پول و ساعت و اسباب، ‌همه را گرفته پس ما را به نظميه در آوردند وبعد از استنطاق، رخت و پَخت ما را هم از ما گرفته و از نظميه بيرون آورده،‌ گفتند حالا شما بايد به قوتئيهاي{؟} كه نزديك دريا منزلگاه داشتند برويد تا از آنجا بليت آزادي به شما داده و مرخص بنمايند0 ما به خيال اينكه حقيقتادر قوتئيه به ما بليط آزادي خواهند داد رو به آنجا شب همي رفتيم وليكن تفنگچيان ارمني از يمين و يسار ما دوجرگه همي آمدند چون در ميان باغات كه سر راه ما بود رسيديم در آن بين يك مرتبه ارامنه بر ما شليك كرده وجماعت را مانند برگ بيد بر زمين بر زير همديگر بريختند0 ميگفت چند فقره تفنگها را فشنگ كرده مجدداً احتياطاشليك كردند چند آنكه دوازده تير گلوله بر بدن من رسيده بود و تمام استخوان ساق را خرد خرد كرده بودند0 پسارمنيها هورايي كشيده برفتند0 وضع رفتار بي ‌رحمانة‌ ارامنه و روسها با جماعت مسلمانان0 رب انصرنا عليالقوم الكافرين0 ‌ ‌ ‌ ‌

حقيقتاً روسها در روي زمين آتش ظلم و فساد را مبتدي شدند كه در هيچ تاريخي نشان داده نشده و تا هزارسال از خاطرها محو و فراموش نخواهد شد0 بالحمله چون روسها بعد از خلع نيكالاي كه امپراتور روسيه بود ومشروطه شدن دولت لشكر خود را كه در ممالك ايران داشتند مراجعت دادند و در حين مراجعت به خاك خودشانمحض شيطنت و ايقاع فساد آنچه را كه ميتوانستند از اسلحه وتوپخانه و مهمات عسكريه همه را به ارمنيهابفروختند0 زيرا كه اگر ميخواستند ببرند در سرحد جلفا ارامنه ايروان و نخجوان اسلحه را از دست صالدات گرفتهضبط ميكردند از اين جهت هر قدر كه ميتوانستند به ارامنه ايران فروخته وپولش را گرفته،‌ غنيمتميدانستند0[140 ب] و از آن طرف هم آمريكاييها نيز از پول دادن واعانت كردن در حق ايشان فروگذاري ومضايقه نميكردند0 اين دو فقره اعني اسلحه روسها و پول آمريكاييها سبب طغيان و سركشي جماعت ارامنهگرديد0 از اين طرف هم دولت ايران اولاً بواسطة انقلابات مشروطيت و وقوع جنگها به كلي از قورخانه و اسلحهخانه خالي گرديده، ‌و ثانياً نفوذ روسها در ايران و پولتيكهاي ايشان به كلي دولت را از پاي انداخته بجز اسم بلارسمي چيزي از آثار و علائم استقلال دولت باقي نمانده بود0 معلوم است دولتي كه شش سال در تحت نفوذ وفشار چنان دشمن قوي پنجه عمر بكند ضعف حالش به چه درجه خواهد رسيد0 علاوه بر اين كه خود داخله ايراندر انقلابات مشروطه و استبداد قبل از آمدن روس، قريب هفت سال بود كه اهل ايران اتصالاً به پيكره همديگرزده ومهمات دولتي رامصرف مي ‌نمودند و بعد از آمدن روسها هم آنچه را در تبريز از توپهاي اتريشي به دستشانآمد همه را پر از سرب آب شده، ‌كرده و از كار انداخته بودند و هكذا در خوي و اروميه قمقلاص توپها را درآورد وتوپ را سقط كرده بودند0 اين بود كه ارامنه مشغول تشكيلات عسكريه گرديده و اكثر صاحب منصبان ايشان همصاحب منصبان روس بودند0 ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌

3ـ دستور حكومت تبريز مبني بر خلع سلاح ارامنه و سقوط اروميه
در اين بين كه اينها منتظر وقوع بهانهاي بودند0 حكومت محلية تبريز استعداد آنها را حد اين درجه نپن داشته وبه حكومت خوي و اروميه امر بدادند كه از ارمنيها خلع سلاح كرده شود0 چون حكومت خوي از ماكو بوده وخودقوت و قدرتي علاوه بر دولت داشت0 وان گهي نفوس ارمني در خوي بسيار نبودند كه بتوانند با حكومت طرفشوند0 لاجرم حكومت خوي همه آنها را در كاروانسراي بيرون شهر جمع كرده و فوراً دور ايشان را گرفته بهسهولت خلع اسلحه نمودند [141 الف]‌ بر خلاف حكومت اروميه كه به مجرد شروع به خلع اسلحه فتنه خوابيده رابيدار كرده و يك مرتبه بدون اينكه استعدادي و طاقت مقاومتي فراهم بياورند اسباب آشفتگي و جنگ و جدل رابدست خودشان بر پا نمودند زيرا كه در آن حين حكومت محليه قريب دويست، سيصد نفر از قزاقي كه از خوداروميه تشكيل داده و قزاق خانهاي در آنجا بنا نهاده بودند و نيز قدري از سوارة قراچه داغي كه به يك پولنميارزيدند همين استعداد را داشته بيشتر قوه و استعدادي نداشتند0 غافل از اينكه استعداد ارمين بالغ بر دهبيست هزار بوده، ‌با اين حالت شروع به خلع سلاح مينمايند و اهالي اروميه نيز به ياري حكومت محليه برخاسته0 يكروز يكصد يا دويست قبضه تفنگ از دست ارامنه ميگيرند0 ليكن بعد از آن ارامنه به امر حكومتتمكين را اطاعت نكرده بلكه دست گشوده با مسلمانها جنگ درگرفت و يك روز مسلمانها در قبال آنها تحملمينمايند ولي بيچاره مسلمان كه هنوز از فشار روس خلاص شده و چندان سلاحي و قورخانهاي جمع ناكردهطاقت توپهاي ارامنه را بر نياورده روز دويم بر مسلمانها غلبه جسته وقشون دولتي هم از قزاق و قراجه داغيقدري به محاربه برخاستند اما قراجه داغي به فوريت فرار را بر قرار اختيار مينمايند و قزاق هم رئيسشانكشته شده بعد از مقتول شدن جمعي از صاحب منصبان و افراد نظامي در محاصره افتادند و ارامنه شهر اروميهو اكثر دهات را تسخير نمودند و با نفوس اسلام دست بيرحمي باز كرده هر كجا كه دست مييافتند قتل و غارتهمي كردند و تحقيقاً از اهل اروميه مندرجاً از اول فتنه تا آخرش سي چهل هزار نفوس اسلام را تلف كردند0 اينبنده تقريبا شش، هفت ماه بعد از [141 ب] وقوع اين قضاياي ناگوار با چند نفر از آقايان به اروميه برفتم و در سرراه از ساعتلو به آن طرف تخميناً پانزده جنازه ديدم در سر راه در زير پاي عابر وماره افتاده و خشكيده بودند0 و بيغسل و تكفين و تدفين همان طور مانده بودند و از لباس همگي از مسلمانان بودند و از اهل همان دهات اطرافبودند واحدي از اسلام در فكر تدفين آنها نبود0 الحاصل چون كار قتل وغارت وخرابي اروميه بپرداختند آنگاهمارشيمون به همراهي پطروس كه فرمانده ارامنه و سردار ايشان بود و بولكونوك روسي و قريب دو سه هزار ازسواره و پياده با طنطنة تمام عازم سلماس شده و در آمدن،‌ مخصوصاً خود و لشكريانش از ميان شهر دلمقان ازآن دروازه داخل شده و از دروازة ‌خسروآباد به در ميشوند كه ببيند از جهت اهالي مانعي و دافعي است يا نه0 چون در سلماس عمدة نظرشان با اسماعيل آقاي رئيس ايل شكاك مقصور بود زيرا كه غير از او در مقابل خودحريفي و سنگ زير پايي نميدانستند و لهذا مارشيمون راست به خسروآباد رفته و بنا گذاشته كه با تدبيراتپولتيكي اسماعيل آقا را اسير دام و به خويشتن رام كرده آن وقت به آساني از ميانش بر دارد و همين كه وي رابرداشت،‌ ديگر در مقابل حريفي و سركشي نمييافت و اين معني مؤدي بر كشته شدن خود جمع كثيري ازكسانش گرديد چنانچه در اين بيان آتي الذكر گفته خواهد شد بحول الله تعالي0
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌

4ـ شرح حال اسماعيل آقا سميتقو [146 الف ] در بيان حسب و نسب اسماعيل آقاي شكاك و تفصيل حوادثواقعه فيمابين اسماعيل آقا و ارامنه آن سامان و قضية وقوع قتل مارشيمون و كسانش به امر حضرت يزدان0 اولاًبايد دانست كه اسماعيل آقا پسر محمد آقا و وي پسر علي خان رئيس ايل شكاك است و اين آقايان شكاك درميان اكراد در نجابت و دليري امتياز و اشتهار مخصوص را حايزند و اينها را كردها توردم مينامند و توردم دراصطلاح خودشان آقازاده و شاهزاده ميباشد و علي خان تا اواخر سلطنت ناصرالدين شاه عمر كرده در آن اواخربه جهتي حكام سلماس كه هر يك وجه تعارف گزافي را كيسه ميدوختند و علي خان نتوانست كيسة‌ ايشان راپر نمايد وي را با و نظر دولت ياغي قلم داده و بعد از چندين لشكركشي و سربازكشي و مايه گذاري وي را بازنش،‌ حمايل خانم گرفته به تبريز برده و در آنجا حبس نظري كردند تا عمرشان به اخر برسيد و تبريز وفات كردند0 هكذا برادر بزرگش جعفر آقا را به حيله و تدبير و عهد و پيمان در زمان نظام السلطنه به تبريز برده و علي الغفلهوي را به تير تفنگ به قتل رسانيدند0 و هكذا در زمان حكومت ظفرالسلطنه كه يك همچو كيسه بزرگي دوخته بودپدرش محمد آقا را و خود همين اسماعيل آقا را كه آن وقتها هنوز كوچك بود0 خواستند، گرفته زنجير بنمايند وتفصيلي واقع شد كه ما از ذكر اجمال آن قضيه در اين مقام ناگزيريم0 ‌ ‌ ‌

در زمان حكومت نظام السلطنه مافي كه حكومت خوي و اروميه هر دو را به شاهزاده ظفر السلطنه موكولداشته بودند و اين ظفر السلطنه از جمله شاهزادگان گول بي مغز و متكبر و متفرعن ميبود به نحوي كه هيچوقت به لفظ من گفتم تكلم نكردي بلكه ما فرموديم ميگفت و ما چنين كرديم0 از غايت تكبر و تجبر گاهي ويافعال و اقوال احمقانه صادر ميشد0 باري هنگامي كه شاهزاده در سلماس اردو كرده و با معيت ضرغام المكافشار و ميرزا علي خان ناظم العلوم در قصبه بودند0 روزي تدبيري كرده و اسماعيل آقاي كاردار را با محمد آقايشكاك و پسرانش جعفر آقا و اسماعيل آقا به دارالحكومه احضار كرده و دست خطي به ميرزا علي خان ناظمالعلوم نوشته ميدهد0 مبني بر اينكه بر حسب حكم والاحضرت شاهزاده اولاد محمد آقاي شكاك بايد چنديدر توقيف بمانند و قرار ميدهد كه ضرغام المك با چند نفر تفنگچي در بالاخانه كه مشرف به طنابي آقايان بودهمنتظر بوده در موقع طنابي را به تير تفنگ تهديد كرده و امان فرار كردن ندهد و خود شاهزاده در بالاخانه نشستهپس ميرزاعلي خان دست خط را به حضرات قرائت مينمايد و به مجرد استماع لفظ توقيف، كردها پا شده و هريك، يكي از حاضران را وقايهً و سپر خود قرار داده و از طنابي خارج شده راهي به پشت بام پيدا كرده و خود را ازبام به كوچه پرت كرده بدر ميروند و كردهاي كاردار و شكاك در كوچه با همديگر بناي تير اندازي گذاشته، همينكه صداي تفنگها از داخل و خارج بلند ميشود0 شاهزاده در بالا خانه تحمل نياورده و از ديوار به خانة‌ پيرزنيافتاده و در آن خانه مخفي گرديده بود و اين فقره هم يكي از اسباب وحشت و رميدگي حضرات بود0 و لذا اينجماعت نسبت به دولت مانند آهوي وحشي هميشه در ترس و بيم بوده و ابداً به وعده و نويد دولتيان هماعتماد و اعتقاد نداشتند چه از دولت غير از بدي چيزي نديده بودند0 اگر از دولت فرار ميكردند0 [ 146 ب] ناچارآنها را ياغي و طاغي به قلم داده و دولت را به تنبيه و سياست ايشان وادار ميكند و چون نزديك ميرفتند، خوفجان داشتند و سبب اين مسئله طمع حكام جائر ايران0 مي توان گفت كه آنها هم حق داشتند چه دولت از هريك وجه هنگفتي به عنوان وجه تقديمي گرفته و روانه ميكرد و آن هم ميخواست دو برابر از مردم دريافتبنمايد0 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌

باري محل سكناي اين جماعت از قديم الايام دره ‌ايست كه آن را چهريق نامند و در آن دره، قلعه و دژيست كهواقع شده و پادشاهان گذشته در آن محل كه سر حد دولت عثماني است اين قلعه را از سنگ و آجر خيليمحكم ساختهاند و اين قلعه تقريباً در سه فرسخي سلماس واقع شده و آخر آن دره از يك طرف منتهي به خاكعثماني شده و از جانب ديگر يك شعبهاش هم منتهي به صوماي و برادوست كه هم ملك ايران است ميرسدو راهي كه به جانب سلماس ميرسد و آن را اوچ تپهلر نامند راهي است در غايت سختي، زيرا كه همه جا كوهرا رو به بالا بايد رفت و راهي دارد كه دو نفر سواره معاً از آن راه نميگذرند و تا صاريداش كه نهايت كوه است همهجا رو به بالاست و از آنجا سراشيب ميشود به خاك عثماني0 و قعله چهريق در ميان كريوة بزرگي است واطرافش كوهها و درههاي سنگلاخ است و قديم قريب هجده پارچه ده در آن درهها،‌ همه دهات كرد بودند كه اكراددر آن دهات زراعت ميكردند و آن دهات را غالبا دولت به تيول همين خوانين شكاك داده بود و اهالي همه آندهات و ايلاتي كه در آن دوره سكني دارند همگي حنفي مذهب و كمي شافعي هم دارند0 ‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌

و اين قلعة چهريق [147 الف] بواسطة رزانت و استحكامش گاهي مقصران خيلي سخت را دولت در آن قلعهحبس ميكرده است از آن جمله ميرزاعلي محمد باب را مدت يكسال در آن قلعه حبس نمودهاند، در اوايلسلطنت ناصرالدين شاه و بعد از يكسال حبس وي را بدار كشيده و يك دسته سرباز تير باران مينمايند و در ايناوقات ايالت آذربايجان با شاهزاده مؤيدالدوله مرحوم حمزه ميرزا بوده است0 ‌‌ ‌

باري اسماعيل آقا در اول امر چندان رياست و ابواب جمعي نداشت و از ايلش يا الله [ تقريبا ]‍ چهل، پنجاه سوارهبيرون مي كرد و مخصوصاً خود را به سردار ماكويي اقبال السلطنه بسته ميداشت چنانچه سابقا در محارباتقشون ماكو بوده و جزء كسان سردار همي بود بعد از آمدن روسها،‌ ايشان تمامي دهات قوتور و دهات صوماي وبرادوست را هم به اسماعيل آقا سپردند و مدتي ماهي چهار هزار تومان نقد به عنوان مواجب از گمرك گرفتهقنسول به اسماعيل آقا مي داد كه اين سرحددار بوده و چهل نفر سواره ابوابجمعي دارد و از خود قنسول معادلششصد،‌ هفتصد قبضه تفنگ پنج تير اعلاء‌ به حيله گرفته و پس نداد0 عاقبت به ايشان هم تمرد و گردن كشياظهار ميكرد دو مرتبه بالاي چهريق قزاق فرستادند و مبالغي از قزاق را كشته، شكسته برگشتند و در اوائلامر كه هنوز بر روسها ياغي نشده بود در خوي بود و اهل و عيالش را هم آورده بود علي الغفله روسها اطرافمنزلش را گرفته وي را دستگير نمودند و به تفليس فرستادند از آنجا هم فرار كرده دوباره به ايران به محل نشيمنخود بيامد و هنگامي كه خليل پاشا به سلماس آمد،‌ اسماعيل آقا هم در ميان ايشان رفته و با روسها جنگهايمردانهاي ميكرد ‌ ‌ ‌ ‌‌

گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر
بؤلوم :
یارپاق لار :
 
   
 
Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : MyTheme.ir