بلاقا گؤره



ما قصد توهين يا جسارت به محضر عالي هم وطنان ارمني ميهن دوست نداريم. ولي برخي جسارت ها و توهين هاي داشناكسيون فاشيسم بايد به اطلاع مردم رسانده شود تا خداي نكرده در آينده اتفاقاتي نظير فاجعه اورميه و خوجالي پيش نيايد.ما مطمئن هستيم ارامنه منصف وآگاه
هموطن ما از اقدامات و جنايات ضد بشري ارامنه داشناك و فاشيست هيچگاه حمايت نمي نمايند.

--------------------
سخناني از بزرگان
● هايديگر :
\" اگر زبان ملّتي از بين برود آن ملّت هم از صحنه هستي خارج شده است.\"

● ميلان كوندرا :
\" نخستين گام براي از ميان برداشتن يك ملت، پاك كردن حافظه آن است. بايد كتابهايش را، فرهنگش را، زبانش را از ميان برد. بايد كسي را واداشت كه كتابهاي تازه اي بنويسد ، فرهنگ جديدي را جعل كند و بسازد، تاريخ و زبان جديدي را اختراع كند ، كوتاه زماني بعد ملت آنچه هست و آنچه بوده را فراموش مي كند. دنياي اطراف همه چيز را با سرعت بيشتري فراموش مي كند.\"

● ماهاتما گاندي :
\" كسي كه زبان و ادبياتش را نخوانده باشد، تاريخش را نخواهد دانست و آن كس كه تاريخش را نداند آينده اي ندارد.\"

● پروفسور حسابي :
\" نه سبزم نه قرمز ، زبان مادري ام را ياد بگيرم، برايم كافيست.\"

● مثل فرانسوي :
\" كسي كه زبان مادريش را نميداند (ياد نگرفته) وحشي است.\"

● فرانتس فانون :
\" استعمار براي تسلط بر اقوام تحت ستم خود قلبهاي آنان را تحريف و آنان را نابود ميكند.\"

● ابن خلدون :
\"وقتي ملت بزرگي اسير ملتي كوچكتر از خود ميشود، خود را فراموش ميكند.\"

بؤلوم لر
     

ایران تورک : فرهنگ و تاریخ تورکان جهان

سایغاج
rss feed
تهران هاراي: نسلكشي و جنايت توسط ارامنه يا تركان،كدام يك؟
بررسي نسلكشي و جنايت - ارامنه يا تركان ؟
آنا یارپاق       ایلگی      
تعداد بازدیداین مطلب: 0
جنايات ارامنه در آذربايجان قسمت سوم

 

5ـ قتل مارشيمون توسط اسماعيل آقا سمتيقو:

پس برگرديم بر سر تاريخ و گوييم چون مارشيمون در سلماس در خسرو آباد قرار گرفت،به اهالي سلماس پيغام كرد كه اگر اطاعت ما نكنيد و از اوامر ما سركشي كنيد هر آينه سلماس را از اروميه بدتر خراب مينماييم و چون غير از اسماعيل آقا ديگر از كسي احتشامي نداشت بنا داشت كه اسماعيل آقا را به تدبير و غدر و حيله دستگير كرده،آن وقت به تمام مقصود نايل آيد0 و لذا به نزد اسماعيل آقا رسولي فرستاده و اظهار مهر و محبت ميكند كه من مشتاق ديدار وي هستم يا ايشان بيايند خسروآباد و يا به من وقت بدهند تا من به ملاقات ايشان درآيم و بعضي مطالب لازمه هم دارم ضمنا صحبت بنمائيم0

اسماعيل آقا پس فرداي آن روز با قريب يكصد نفر از سوارة زبده از چهريق آمده در كهنه شهر در خانة تيمور آقا كهنه شهري منزل ميكند0 چنانچه منزل گاهش در كهنه شهر غالباً در منزل تيمور آقا بوده است0 پس با كمال مهر و محبت پيغام ميدهد كه من اينجا منتظر قدوم حضرت مارشيمون آمدهام، تشريف بياوريد تا ملاقات و مقالات حاصل آيد0 پس مارشيمون صاف و ساده و خون گرفته به خيال اينكه اين كرد وحشي را با دغلهاي پولتيكي فريفته بنمايد،خود و برادرش كه طبيب بود و بولكونوك روسي كه فرمانده قشون ايشان بوده در درشكه نشسته با ابهت و جلال تمام قريب صد و پنجاه نفر سواره كه لباس قزاقي پوشيده بودند، ميآيند0 غافل از اينكه صاحب خانه دستور مهمان كشي را كاملا به كسان خود داده، همين كه داخل مي شوند تا در خانه تيمور آقا و با كمال عشق و شفق با اسماعيل آقا دست به دست داده مشغول صحبت ميشوند ولي كسان اسماعيل آقا كه هر يك افعي زمانند در پهلوي همان خانه مكاني جسته و همگي در آن محل دَمَرو افتاده و آن جماعت را كه در جلو در خانه مكان وسيعي ايستاده و صف كشيده بودند به نشانه گرفته منتظر فرماني نشستهاند0 و اين جماعت ابداً آنها را نميديدند زيرا كه دمر و افتاده و دراز كشيده خود را پنهان كردهاند.

بعد از آنكه مذاكرات ختم شد، مهمانها بر خاسته و با اسماعيل آقا دست به دست داده، بيرون ميآيند كه سوار درشكه بشوند به مجرد خروج ايشان در خانه را بسته اسماعيل آقا در بالاي در بامي بوده است، خودش با تيمور آقا به فوريت بر آن بام بر آمده و مارشيمون و بولكونوك را به نشانه گرفته، همين كه تفنگ اسماعيل آقا باز ميشود يك مرتبه تفنگها را شليك كرده و مانند برگ كه از درخت بريزد،جماعت همگي يكباره روي هم ميريزند و از آن جماعت بجز چند نفري كه فرار ميكنند، كسي متخلص نشده بود0 خود تيمور آقا ميگفت: عجبتر اينكه ده دقيقه نگذشته بود كه من ديدم تمامي اين جماعت را لخت و عريان كرده همه چيزشان را كردها تاراج نمودند0

باري اسماعيل آقا بعد از وقوع قضيه بر ميگردد و از همان روز آتش جنگ بالا ميگيرد0 زيرا كه ارامنه هم آمده كهنه شهر را محاصره كرده آن بيچارهها را كشته و برخي اهل و عيال ويلان و نالان به جانب سلماس فرار مينمايند0

بعد از وقوع اين واقعيات دولت به مقام دفع فساد ارامنه بر آمده بر حسب تلگرافات حاجي محتشم السلطنه كه ايالت مركز با او بود از جانب مرند و خوي آنچه را كه ميتوانستند از سرباز خوي و فوج مرند و مردم چريك از يكانات و غيره [ 148 ب] جماعتي فراهم آورده،به سلماس برفتند و از آن طرف هم سردار ارشد قراجه داغي از سمت تسوج مامور شده و يك دو فقره با حضرات زد و خوردي كرده0 عاقبت ارشد يك توپ هم از دست داده، فرار نمود و چون قشون خوي و مرند شكست ارشد و فرار كردن آنها را شنيدند اگر چه سلماس را از ارامنه گرفته بودند،باز تحمل ضرب و شصت آن جماعت را نياورده شبانه فرار نمودند و در حين فرار اين قشون كه به مجرد تهديد و اولتيماتومي از بولكونوك و پتروس، رئيس ارامنه قرار نگرفته، فرار اختيار كردند0 بيچاره اهالي سلماس، فلك زدگان در آن حالت در اضطراب و قلق شديد بيفتادند و زنان محترمه سرو پاي برهنه از سلماس و كهنه شهر رو به جانب خوي فرار مينمايند0 چه، ميدانستند كه همين كه ارامنه وارد سلماس شدند،ديگر كسي را فرار كردن نگذارند0

و از قضاياي عجيبه آن شب سرما و دمة بي موقعي واقع شده و بارندگي زياد شد و اين زن و بچة ويلان سرگردان پا پياده، رو به جانب خوي همي دويدند و سوارههاي بيرحم و بيانصاف، اقلاً نميخواستند كه آنها را هم به هر نحو است زير دست خود گرفته بياورند بلكه غالباً زير پاي اسب گذاشته بيشرمانه فرار مينمودهاند از شدت گل ولاي و سردي هواي و دمه آن شب را ما بين خوي و سلماس چندين نفوس از زن و بچه تلف گرديدند0 و حال آنكه لازم بود كه اين قشون فراري اقلا اين بيچاره اهالي بي دست و پا را هم با خود برداشته به هر نحوي بود نجات بدهند [149ب ]0

بعد معلوم گرديد كه جماعت ارامنه تا فردا ظهري جسارت كرده به دلمقان داخل نشده بودند و بي سبب اين قشون بيانتظام وحشي ما بيچاره اهالي را وحشت انداخته و درميان گل ولاي پريشان گذاشته،در كمال بيغيرتي و نامردي هر كسي سر خود را بر داشته فرار ميكردند بعد از دو سه روز كه جماعتي از خوي اسباب تجهيز و تكفين با خودشان برده و آن فلك زدهها را كه در بيابان افتاده، تلف شده بودند،دفن ميكردند0 شخصي حكايت ميكرد كه از زير چرخهاي درشكه جنازة زني بيرون آمد كه گل و لاي رويش را تمام گرفته بود0

6 ـ مهاجرت پرويز خان سلماس به خوي و در گذشت وي
و اما قضايا و فجايعي كه در اين موقع تاريك بر مرحوم پرويز خان- طاب ثراه- وارد گرديده بود آن است كه آن بيچاره كه از جملة ابدال مرتاضان رجال بودند در قرية صدقيان نيم فرسخي سلماس از پدر و جد سكونت داشتند0 در اين موقع استيلاي ارامنه و تشنگي ايشان به خون ريزي از مسلمانان بالخصوص از علماءو رؤساي اسلام،به عوض خون مارشيمون مسيحي خونش بريزند0 خان چون هجوم ايشان را ديده و خود را با اهل و عيال در چهار موجة حوادث انقلاب يافته ناچار دست از خانه ولانه و همه اسباب خانه حتي كتابخانهاي كه داشت بركشيده و به مجرد اهل و عيال سوار درشكه و تاشقه شده و از صدقيان حركت مينمايند در موقعي كه تفنگ چيان مسلمان آن ده را تخليه كرده و ارامنه ده را از چهار طرف هدف تير قرار داده و شديداً بمباران كرده بودند0 خودشان ميفرمودند كه اقلاً دو هزار گلوله پشت فايتون و تاشقههاي ما بينداختند0 به عنايت حق و محافظت ايزد منان از ميان آن همه آتش سوزان به سلامت بيرون شده و وارد خوي گرديدند و در محله شهر خانهاي كرايه كرده، برخي در آنجا بوده و مدتي با حاجي نصرت لشكر به قريه قوردل رفته و ميگذرانيدند0

بعد از مراجعت اولاً فرزند جوان صالحش خسروخان كه حقيقتاً جواني بسيار صالح و رياضت كش بود به مرض حماي رايجه در گذشته و يك ماهي نكشيد كه نوه جوان ناكامش شريف الدين به مرض مذكور فوت گرديد0

آن روزها اين بنده با ايشان ملاقات كرده و اظهار تسليت و تعزيتي نمودم0 فرمود فلاني شريفالدين از ناحية احوالش آثار رشد و سعادت و خداپرستي و عبادت پيدا و هويدا بود از اين جهت از مفارقت وي متألم شدم ولي چون مطابق قضاي الهي امري رفته، شاكر و صابر بايد بود0 بالجمله مدت قليلي يك ماه ونيم يا بيشتر نكشيد كه خود آن مرحوم هم به مرض منحوس مبتلا شده و جان به جان آفرين بسپردند0 رحمه الله عليه،لمؤلفه في قصيد: يا واثقاً بطويل العمر و الأمل اِياك و الدهران الدهران ذوعلل لاتغتر و بنعيم صفوه كدر كناقع السم ممزوجاً من العسل تبغي البقاءبدهر لا بقاءله و تستطيل و عيش الدهر لم يطل ولي الشباب و حل الشيب نازلة مبشرا بدنوه الحادث بطل تؤمل العيش من بعد المشيب فقد افنيت صفوك في ايامك الاول
و العمر تجري كجري الليل منحدراً و لا محاله لمن في الارض مرتحل أراك في سكرات الموت مستكراً و لو رفعت الي قرنٍ من الدخل تري المنيه أفنت كل ذي نسب من الأحبة و الاعمام و الخول ما اهون العيش من بعد الذي لقيت آل الرسول من الازعار و السفل بالجمله مقبرة آن مرحوم امامزادة واقعه ما بين شهر و محله معروفه ميباشد0 گويا مدفن مرحوم ميرزا عبدالكريم زنجاني كه رايض الدينش ميگويند همانجا بوده باشد0( ميرزا عبدالكريم زنجاني ملقب به رايض الدين و متخلص به اعجوبه،متوفاي 1299 ق . مدفون در بقعة ذهبية خوي0 او متجاوز از چهل اثر به فارسي در عرفان از خود بر جاي گذاشته كه اغلب به چاپ رسيده است براي شرح حال وي به عرفا و حكماي استان زنجان تاليف « كريم نيرومند محقق »‌ ص221ـ 228 مراجعه شود ) همانجا بوده باشد0

7ـ جنايات ارامنه در اروميه و سلماس در بيان احوالات اهالي اروميه و سلماس و سر گذشت آن بيچارگان بعد از فرار قشون دولت و وقوع قتل و غارت بر مسلمانان0 پس از آنكه اردوي دولت از سلماس شبانه فرار نمودند و ارشد قراجه داغي هم پيشتر از همه به سمت كوهي فرار كرده و يكباره تمامي صفحات سلماس و اروميه از براي جماعت ارامنه مستخلص گرديد0 جماعت ارامنه كه به سبب قضية قتل مارشيمون و چندين جماعت از نفوسشان دل سوخته و چون مردم افعي گزيده برخود ميپيچيدند و فرصت انتقامي ميجستند ناگاه چنين فرصتي بدست آورده،دست ستمكاري از آستين به خصومت بدر كرده و شيشه انتقام از نيام كينه جويي بر آهيختند0 گويي ابر بلا خيمة خونين خود را بر بالاي آن دو شهر بر افروخته و پلنگ تيز دندان اجل دندانهاي خونريز خويش را به هم سوده تگرگ مرگ باريدن گرفت و آتش قتل و غارت مشتعل گرديده اولاً نگذاشتند احدي از قصبه خارج شود مگر اشخاصي كه قبلاً تا ورود ايشان بيرون شده بودند و دروازهها را با تفنگچي مضبوط كرده و آنگاه دست به قتل و قتال و غصب اموال و هتگ[ 149ب] استار و اعراض برگشودند در خانهها و مسجدها و بيغولهها و پشت بامها حتي در تون حمامها هر كه را كه ديدند به قتلش ميرساندند و بعضي را اسير وار برده در راه خسرو آباد و يا خود آنجا به قتل ميرساندند0 مسلم است جماعتي مانند جلوها كه وحشيتر و شريرترين مردمند، زيرا كه وحشت و جسارت كرد را با بي رحمي و شقاوت در ارامنه يكجا جمع كرده و چنين جماعتي بعد از اين اتفاقات با مسلمان بيچاره بي دست و پا از قبيل تاجر و اصناف و ملا و زن و بچه چه ستمي خواهند كرد به عينه مانند گرگي كه در رمة گوسفندان بيفتد و چنگال آهنين به خون آنها بيازد و جمع كثيري از مسلمانان به خيال اينكه شايد حرمت مسجد را ملاحظه كنند،پناه به مسجد برده و مسجد پر مي شود از پير و برنا و زن و مرد و وضيع و شريف جمع كثيري در آنجا خزيده ميشوند0 ارامنه بيرحم محض اينكه يك يك كشتن،اسباب معطلي نشود به حكم پتروس مستراليوز را آورده در صحن مسجد ميگذارند0 آنگاه آن جماعت را مانند برگ خزان كه از درختان ميريزد بر روي هم ميريختند و مسجد را جيحوني از خون قرار بدادند و عرصهگاه عاشورايي از نو به ظهور در آوردند چه جانهاي عزيز را كه با گلولة مستراليوز و تفنگ سوراخ سوراخ بنمودند و چه بدنهاي لطيف را كه با شمشير و قمه قطعه قطعه بكردند0

از شخص موثقي مسموع افتاد كه كه ملا عبدالكريم مافي از علماي سلماس را گرفته و در راه خسرو آباد برده سرش را بر زير سنگ بزرگي نهاده و دو نفر با قمه از يمين و يسار ايستاده و آنگاه به طريقي كه در شيعه رسم است در عاشورا سرش را با قمه مي زنند شاخسي واخسي و حسن، حسين گفته با قمه بر سر آن بيچاره همي زدند و سر و بدنش را ريزه ريزه كردند و آخوند ديگري را كه ملا محمد فاضل نام داشت در پشت بام گرفته بعد از هفده گلوله بدنش را اربا اربا بند از بند جدا نمودند و آن همه را به عوض[150 الف] خون مارشيمون عمل مي كردند0

اسماعيل آقاي شكاك خوني ايشان بود0 چون زورشان به ايشان نمي ـ رسيد، انتقامش را از فلك زدگان و بي گناهان اروميه وسلماس مي ـ كشيدند به خيال اينكه اسلام، اسلام است اعم از سني و يا شيعه و وحشيگري و شقاوت آن جماعت را از اينجا قياس بايد گرفت0 بقول شاعر:

بكشتند در بلخ آهنگرِي                    گرفتند در شهر ري رويگري

رعيت خاك به سر ايران هميشه لگدكوب و پايمال خويش و بيگانه بوده و مي شوند تا كي خداوند منتقم كينه خواه، انتقام اين يك مشت بيجرم و گناه را از وحشيان داخلي و خارجي گرفته، از چنگال نكال ايشان برهاند0 بعد از وقوع اين قضايا به يك سال شخصي حكايت كرد كه روز عاشورايي در دلمقان در همان مسجد مشغول عزاداري بوديم و گروهي انبوه از زن و مرد حضور داشتند ناگاه فرشي از مسجد از كثرت ازدحام حركتي كرده و به قدر يك چارك به گودي فرونشست0 مردم از اين معني در تشويش افتاده واز سبب فرو رفتگي تفحص و تجسس نمودند0 معلوم گرديد كه زير حصير به قدر يك وجب خاك ريخته و زير خاك همه اجساد كشتگاه است و به همان وضع طبيعي كه افتاندهاند پهلوي همديگر همان جور خوابانيده و بر روي ايشان خاكي را انباشتهاند0 ارامنه اينجور كردهاند0 بعد از ورود فرصت تدفين نيافته و همانجور پهلوي هم خوابيده اند بر رويشان خاك ريزي كرده و حصير را بر روي خاك انداختهاند0 ميگفت: بعضي زنهاي جوان همانطور در زير خاك كرده بودند و بعضي بچه اش هم در پهلوي مادر افتاده و از جملةاشخاصي كه در آن اموات شناخته شده بود مرحوم حاجي ميرزا احمد حمزهكندي ( رحمه الله عليه ) بوده كه از علماي محترمين آنجا بودند0 به همين قرار جميع كثيري هم در منزل مرحوم [150 ب] حاجي محسن آقاي امام جمعه ( رحمة الله عليه) پناهنده شده و در همانجا همه را اناثاً و ذكورا به قتل رسانيدند و عيال خود آن مرحوم كه مرضي مزمن داشت هم در ميان بستر بيماري به تير گلوله در گذشت و خود او هم اسير گرفته، به خسروآباد ميبردند0 خودش حكايت ميكرد كه ما سه نفر اسير بوديم، چون قدري راه برفتيم، ديدم تفنگي باز شده و يكي بيفتاد و چند قدمي رفته بوديم كه آن يكي را هم از پشت سر بزدند اين دفعه كه ديگر نوبت من بود ديدم دكتري كه داشتند آن مرا ميشناخت وي با ما تصادف كرده و مرا بشناخت پس از دست اشرار گرفته و با خود سوار اسبم كرده و به خسرو آباد برد و در منزل خود به من اكرام زياد بكرد و محض رعايت خاطر من به يكي از اسراي اسلام گوسفندي بداد تا ذبحش كرد و به جهت من طعام پختند و بعضي از زنان اسلام كه در آن خانه بودند و به اسيري گرفتار شده، من از ايشان هم شفاعت كردم و به من بخشيدند0 اين بود حالت ارامنه و نصاري با همديگر بر خلاف ملت اسلام و هنگاميكه مردم خوي را ميكشتند0 هر چند سعي كرديم كه بلكه يكي تا دو از آنها را بر ما ببخشند چه پناهنده به خانه‌‌هاي ما ميشدند، مگر نانجيبها قبول ميكردند بلكه با خود آن شخص هم آويخته بناي هرزگي و ياوهگويي ميگذاشتند كه تو چرا به اينها حمايت ميكني؟ و از خانههاي محترم كشيده ميبردند 000 اين است كه ما ملت اسلام مايل به سعادت نشويم زيرا كه بزرگ و كوچك را حرمتي ننهند و به گفتة عقلاي مملكت غالباً گوش ندهند و مردم اوباش آنچه را كه خواستهاند در اجراء ميگذارند و همين مسئله خود رأيي و حرف نشنوايي اروميه را كه عروس شهرهاي آذربايجان بود به باد فنا بداد زيرا كه جمع قليلي از مسلمانان مسلح خواستند كه از انبوه ارامنه به قوة جبريه خلع سلاح بنمايند و هر چند عقلاي مملكت نصيحت دادند كه تعداد ارامنه مسلح افزونتر از مسلمانان مسلح است قبول نكردند و كسي 000 نپذيرفت 000 0

عجبتر از همه اينكه بعد از آمدن قشون منصور عثماني كه در ازاي شصت هزار نفوس تلف شده اروميه و سلماس، در خوي نيز قريب سيصد نفر از ارامنه به قتل رسيده بود، جماعت سياسيون ايران و فرقه دموكرات { در مركز، فرقه ماركسيستي} مخصوصاً از اين جهت با اهالي خوي عداوت و خصومت خاصي به هم رسانيده و مدتي مديد انواع و اقسام تشنيع و توبيخ را در حق ايشان معمول داشتند و هي مي گفتند چرا ارامنه را كشتيد؟! آخر به شما چه كرده بودند؟ ديگر نفهميديم كه جماعت ارامنه چه به جا گذاشته بودند و ناكرده ظلمي كدام را رها كرده بودند كه آقايان دموكرات اين همه سوزش اظهار مي ـ كردند0 علاوه بر اينكه اگر در آن موقع حضرات عثمانلوها ريشه فساد آن جماعت متعصب بي رحم را از خوي نكنده بودند، محققا در حين تهاجم آندرانيك علم فتنه را از شهر، همانها بلند كرده بودند آن وقت اين يك مشت اهالي جواب خارجيان را مي دادند يا اهل و عيال خود را از داخليان حفاظت مي نمودند؟

هزاران اف و تاسف باد بر دولتي كه شصت هزار نفوس بي گناهش در دست جماعتي رذل و نانجيب ارامنه بوده باشد بدين خواري و مذلت در ميان وطن و خانه خودشان تلف بشوند، بلك صد هزار نفر بودند0 بنا به تفرير اهل اورميه با وجود [150 ب] اين ابداً بر روي بزرگواري خود نياوردند سهل است تمامي تقصيرات را هم بر گردن رعيت فلك زده خودشان ثابت بنمايند0 از غايت عجز و زبوني و جهالت و بي غيرتي همان احسن المعاذير الاعتراف بالتقصير را شاه بيت و سر رشته كار خود قرار مي دهند0 كلام در اين است كه بر فرض اينكه خوي را هم در حالت اورميه و سلماس كرده بودند، در نظر آقايان سياسيون ما چندان جالب اهميتي نبود اين بنده شفاها از قماندان اردوي عثماني علي رفعت بيگ - ايدهم الله بتاييداته الرحماني ـ شنيدم مي گفت: هنگامي كه در كريوه قوشچي ما بين سلماس و اورميه با ارامنه جنگ همي كرديم گاهي مي ديديم كه جماعت دشمن از جلوي سنگرها صف كشيده و قطار ايستاده اند و عسكر به خيال اينكه صفوف دشمناند تيرباران مي نمودند پس از فرار كردن ارامنه چون برجاي سنگرهاي ايشان برفتيم معلوم شد كه همه آنها نسوان و زنان و دختران و پردگيان مسلمان اند كه در جلوي سنگرها قرار داده و هدف تير گلوله عثمانلوها مي كردند0 با اين همه سياسيون ايران مي گفتند آخر ما نمي دانيم اين بيچاره ارامنه به شما چه كردهاند؟ چرا دست از يخه اينها بر نمي داريد؟ آخر رعيت ايران نيستيد؟ عجبا كه قريب يك سال، اصناف و كسبه و تجار خوي نمي توانستند به تبريز در دست عمال حكومتي بروند زيرا كه در هر اداره اي همين كه اسم خويي ذكر مي شد، پشت سرش چندين دشنام و آزار بود كه اظهار مي كردند0 نيز از قراري كه اهل اورميه حكايت مي ـ كردند در مدتي كه حضرات با عثماني ها جنگ مي كردند هر هفته يك دفعه جار مي زدند كه امروز را كسي از مسلمانان از خانه بيرون نيايد [152 الف] و الا خونش هدر است و آن روز از شكاف در يا از پشت بام خانه هر كسي را مي ديدند مي كشتند0 بعد معلوم كرديم كه ارامنه در آن روزها اهل و عيال و زنان جوان و عمده اموال خود را حركت داده و به موصل مي فرستادند0 تا آنگاه كه همه از بين به در بردند و به جز پنج، شش هزار سواره و پياده كسي نمانده بود آن ها هم حركت كرده و از جلو عسكر برخاسته، جنگ كنان به جانب موصل و كركوك رهسپار شدند و از اين جهت نه اسيري و نه تلفاتي بدادند0 بر خلاف مسلمانان كه اولاً اگر در آن حين كسي مي خواست اهل و عيال خود را از آن مهلكه خارج كرده و خودش بماند، هرگز مسلمانان نمي گذاشتند0 چنانچه مرحوم امام جمعه هر چند عجز و الحاح كرده بود كه عيال ناخوش خود را به خوي فرستاده و خودش با كسانش و پسرش در سلماس بماند، گفتند: ممكن نيست بگذاريم كه عيال تو بدر رود و زنان ما بماند0 و ثانيا سابقاً فرار كردن قشون خوي و مرند و قراجه داغ را از سلماس شرح نموديم كه اقلاً نخواستند زنان و اطفال و اشخاص بيچاره را در حين حركت از دلمقان در ميان خود در رديف سواره خود كرده و تا سر كريوه قراتپه بياورند و از آنجا به اين طرف ديگر در امن بودند0 چه قدر زن و بچه در زير پاي اسب هاي ايشان تلف گرديده بود و ابداً رحمي بر جان آن بيچارگان نكرده بودند0 بالجمله اگر چه جماعت ارمني و نصراني بعد از استيلا و دست يافتن بر اسلام بر احدي رحم ناكرده و آنچه را كه مي توانستند از قتل نفوس خصوصاً در اطراف و دهات اورميه و نهب اموال و اسيري اعراض فرو گذاري نكرده، با همه اينها شكنجه و عذابي [152ب] و ستم و ظلمي كه از كسان اسماعيل آقا بر اين جماعت بقيه السلف وارد آمده عشر عشير آن از ارامنه به ظهور رسانيده و به جهت اينكه جماعت ارامنه اگر چه از قتل نفوس و غارت اموال مضايقه نمي كردند ليكن اقلاً شكنجه و عذابي هم نداشتند، بر خلاف اكراد وحشي كه در شكنجه و عذاب كردن و مردم را سرازير آويختن و انواع نكال و تعذيب ابداً كوتاهي ننمودند0 بعضي ها را از خايه ها آويختند و برخي را از پاها مي آويختند0 چنانچه خود اين بنده از يك نفر از نجباي افشار شنيدم مي گفت: شخصي از خود ايشان كه وي را آقازاده مي گفتند و از آقايان دموكرات معروف است، اسماعيل آقا وي را به حكومت اورميه منتخب مي نمايد و وي در جريمه گرفتن ابداً مضايقه نكرده، سهل است كه به اسم اعانه هم وجه هنگفتي از اهالي [دريافت] مي كرد و گويا اين مساله را برخي از آقايان اورميه به اسماعيل آقا اطلاع مي ـ دهند0 اسماعيل آقا وي را در مقام مؤاخذه كشيده آن ناپاك، بيچاره اهالي را به تهمت هاي غير واقعي متهم كرده و به مشاراليه ذهني مي نمايد كه فعلاً چندين هزار تفنگ در اورميه است و خود منتظر هستند كه قشون دولت از جانب مهاباد خواهد آمد آنوقت اينها با دولتيان دست به دست داده و كسان شما را گرفته به دست دولتيان بسپارند0 اسماعيل آقا از شنيدن اين كلمات تغيير كرده و در فكر مجازات بر مي آيد آنگاه با عمر آقاي بي رحم كه رئيس قشون اورميه بوده دستورالعمل شكنجه و آزار را كماينبغي با تلفون داده ولي صورا يك نفر فقيه كرد را با دو دسته فرستاده و وي مردم را [153 الف] در مسجد جامع خوانده و نطقي مي نمايد، مقر بر اين كه پولي كه آقازاده از شما به اسم اعانه گرفته به حكم اسماعيل آقا به شما داده خواهد شد0 فردا را همگي در حصار قيصر خانم كه در خارج شهر حصار بزرگي است جمع شويد و پول خود را پس بگيريد0

بيچاره اهالي كول احمق به گمان اينكه اسماعيل آقا رنجبر عدالتي آويخته فردا را قريب هزارو هفتصد نفر در آن حصار رفته، مجتمع مي شوند و منتظر بودند كه پول خواهيم گرفت0 اولاً دو روز همان طور گرسنه ايشان را در آن حصار در توقيف نگه داشته بعد از دو روز رئيس قشون هم آمده و روي ديوارها را كردها با تفنگها احاطه مي نمايد آنوقت مبالغي زغال آورده در ميان حصار، بيست سي جا زغال ريخته و سنبه هاي تفنگ را مثل سيخ كباب پزي در آتش مي ـ گذارند آنگاه اين فلك زده ها را - اعاذنا الله من امثاله بحق محمد و آله - هر دو پاها با هم بسته و از چاه آويخته و به دست و پاي ايشان داغ مي گذارند كه فلاني مثلاً بايد بيست قبضه تفنگ و سه تير و پنج تير و چندين هزار ليره عين بايد بدهيد0

بعد از چندين ناله و فرياد و سوز و گداز بيچاره ها بنا مي گذارند كه هر كسي هر چه داشته از خانه و لانه و مخلفات خانه همه را فروخته اين جريمه را بپردازند0 در حالتي كه كسي مخلفات نمي كرد وانگهي پول در ميدان نبوده0

باري آن همه تفنگ و پول هنگفت را از اهالي به چه درجه رسوايي و شكنجه مي گيرند كه پناه مي بريم به خداوند رئوف لذا امثال اين امتحانات محفوظ بدارد0 [153 الف]


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر
بؤلوم :
یارپاق لار :
 
   
 
Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : MyTheme.ir